Skip to content Skip to sidebar Skip to footer

آیا دوپارتی کردن Wicked تصمیم درستی بود؟

از همون روزی که اعلام شد جان ام. چو قرارِ Wicked رو برای سینما بسازه و تازه این اقتباس هم قراره دوپارتی باشه، بحث و جنجال از هر طرف بلند شد. خیلی‌ها یاد اون موجی افتادن که از Harry Potter شروع شد؛ وقتی دیدن قسمت آخرش رو دو تکه کردن و چقدر فروشش بالا رفت، تقریباً تمام فرنچایزها وسوسه شدن پایان خودشون رو نصف کنن و سودش رو دو برابر کنن. آن‌قدر این کار تکرار شد که مخاطب‌ها عملاً خسته شدن؛ طوری که حالا پروژه‌هایی که زمانی این مدل براشون «مد» بود، توی تریلرها و پوسترها حتی اشاره‌ای نمی‌کنن که فیلمشون چندقسمتیه Wicked اول هم دقیقاً همین بازی رو کرد.

اما جدا از این فضای کلی سینما، خود Wicked هم از همان روز اول سوال‌برانگیز بود. بالاخره یک موزیکال صحنه‌ای که در بهترین حالت با احتساب استراحت بین پرده‌ها زیر سه ساعت تمام می‌شه، واقعاً نیاز به یک نسخه‌ی سینمایی شش‌ساعته داشت؟ مخصوصاً وقتی اکت اول این موزیکال، معروف‌ترین آهنگ‌ها و شناخته‌شده‌ترین لحظه‌های کل کار رو تو خودش جا داده و به نقطه‌ای می‌رسه که عملاً هویت Wicked باهاش تعریف شده. آیا جدا کردن این اکت از اکت دوم، تصمیم درستی بود؟ آیا روایت از هم نمی‌پاشید؟ و از همه مهم‌تر، آیا ارزش داشت تماشاگر مجبور بشه یک سال صبر کنه تا نیمه‌ی دوم قصه رو ببیند؟

تمام این سؤال‌ها از همان ابتدا روی هوا معلق بود و انتظار برای جوابشون هم خودش تبدیل شد به بخشی از تجربه‌ی دیدن Wicked. نه فقط از زاویه‌ی تجاری، بلکه از زاویه‌ی اینکه آیا یک داستان می‌تواند با وجود این شکافِ عمدی، همچنان تاثیر خودش را حفظ کند یا نه.

موفقیت پارت اول و بالا رفتن انتظارات

با اینکه قبل از اکران Wicked کلی غر و بحث دورش بود و همه می‌گفتن «این دیگه چرا دوپارتی شده؟»، پارت اول دقیقاً همون جایی بود که خیلی‌ها رو سر جاشون نشوند. فیلم هم از منتقدها امتیاز گرفت، هم از تماشاگرا، و هم تو گیشه ترکوند. تازه ده‌تا نامزدی اسکار هم گرفت و کاملاً ثابت کرد که پروژه از جنس اون اشتباهاتی که همه می‌ترسیدن نیست.

پارت اول یه جور ترکیب درست از همه‌چیز بود: طراحی صحنه و لباس جذاب، اجرای قوی سینتیا اریوو و آریانا گرانده، و یه بازسازی سینمایی که هم به متن اصلی وفادار مونده بود، هم برای پردهٔ بزرگ هویت خودش رو داشت. همین باعث شد خیلی از شک‌ها کنار بره و مردم بگن «باشه، پارت دوم بیاد بعد قضاوت نهایی می‌کنیم.»

از همین‌جا انتظارات شروع کرد بالا رفتن.
چون تقریباً هر کسی که موزیکال رو دیده بود می‌دونست مشکل اصلی همیشه اکت دومه اتفاقات کم‌تر، هیجان کمتر، و جدا شدن طولانی الفابا و گلیندا. برای همین خیلی‌ها امیدوار بودن چو تو نیمهٔ دوم یکم دستش رو بازتر کنه، ساختار رو ور بده، یا حداقل چندتا تصمیم جسورانه بگیره تا ضعف‌های سنتی این بخش برطرف بشه. یه موج انتظار جمعی شکل گرفت که ببینیم آیا پارت دوم حتی از اولی بهتر می‌شه یا دوباره همون بحث‌ها برمی‌گرده سر خط.

در کل، موفقیت پارت اول نه‌فقط مسیر فیلم رو عوض کرد، بلکه سطح توقع همه رو هم چند پله برد بالا تا جایی که همه نشسته بودن ببینن چو قراره تو نیمه‌ی دوم چه کاری کنه که ارزش این صبر یک‌ساله رو داشته باشه.

انتشار Wicked: For Good و باز شدن دوباره‌ی بحث‌ها

وقتی Wicked: For Good بالاخره اکران شد، دوباره همون بحث‌هایی که فکر می‌کردیم خوابیده، برگشت وسط میدان. این‌بار منتقدها مثل پارت اول مهربون نبودن؛ امتیاز فیلم تو راتن‌تومیتوز شد ۷۱٪ و تو متاکریتیک ۵۸ درحالی‌که قسمت اول با ۸۸٪ و ۷۳٪ خیلی محکم‌تر ظاهر شده بود. توی خود فیلم هم، به‌جز چندتا آهنگ تازه و یکی‌دو تغییر کوچیک، تقریباً همه‌چیز وفادار به نسخه‌ی صحنه‌ای باقی مونده؛ با تمام نکات مثبتش و البته با همون ایرادهای قدیمی.

همین وفاداریِ زیادی و اختلاف امتیازها باعث شد دوباره اون سؤال معروف برگرده:
«خب… واقعاً دوپارتی کردن Wicked تصمیم درستی بود؟ یا فقط یه حرکت تجاری بود؟»

برای من اما با این‌که کاملاً قبول دارم جاهایی ایراد داره و می‌شد بهتر باشه جوابش همچنان «بله» است. چون بخشی از چیزی که این داستان لازم داشت، همون زمانی بود که دو فیلم در اختیارش گذاشتن. نه کامل، نه بی‌نقص؛ ولی به نظرم انتخاب درستی بود.(البته من از اولم خیلی فن این فیلم نبودم اما بد هم نشد! به هر حال به نظرم صبر کنید تا کیفیت خوب بیاد بعد ببینید!)

هنر یا تجارت؟ ماجرای تقسیم Wicked فقط این دوگانه نیست

یونیورسال از این تصمیم صددرصد خوشحاله؛ اصلاً شکی توش نیست.
قسمت اول خوب فروخت، اما قسمت دوم رسماً ترکوند. طبق گزارش Deadline، Wicked: For Good توی شروعش ۱۵۰ میلیون داخلی و ۲۲۶ میلیون جهانی فروش داشته یعنی عملاً با دوپارتی شدن، کل پروژه چند برابر بیشتر پول‌ساز شد. از دید استودیو، این تصمیم «طلایی» بوده.

اما این‌که پول‌ساز بوده، دلیل نمی‌شه بحث هنری ماجرا نادیده گرفته بشه.
منتقدها حق دارن بگن: «خب این بیشتر حرکت تجاری بود دیگه، نه هنری.»

و راستش؟ منم قبول دارم Wicked راحت می‌تونست یک فیلم تک‌پارتیِ خوب بشه. خود من همیشه بیشتر طرفدار اقتباس‌هایی‌ام که متن اصلی رو خط‌به‌خط تکرار نمی‌کنن و جسارت دارن ساختار رو عوض کنن تا بهتر تو سینما جواب بده.

واسه همین  من اینجوری بودم که : اگر قرار نبود نیمهٔ دوم رو تغییر بدین یا یکم ریسک کنین، خب چرا از اول جداش کردین؟!🤷🏻‍♀️

این سؤال کاملاً منطقیه؛ چون بیشتر ایرادهای اکت دوم موزیکال همون‌طور منتقل شده به فیلم.

چرا به نظرم این تقسیم از نظر داستانی لازم بود؟

با همه‌ی این حرف‌ها و نقدهایی که می‌شه مطرح کرد، یه چیز برای من روشنه: این داستان واقعاً به زمان بیشتر احتیاج داشت. رابطه‌ی الفابا و گلیندا قلب Wickedه؛ اصلاً وزن احساسی کل داستان روی دوش همین دوتاست. اجرای سینتیا اریوو و آریانا گرانده هم این رابطه رو انقدر زنده و واقعی کرده که اگر زمان کم‌تری برایش می‌ذاشتن، نصف جذابیت کار از بین می‌رفت.

مشکل همیشگی اکت دوم موزیکال همین بوده: فاصله‌ی طولانی این دو نفر از هم. وقتی این جدایی زیاد بشه، ریتم احساسی کار ضعیف می‌شه. حالا اگر کل فیلم قرار بود یک‌پارتی ساخته بشه، مجبور بودن این مسیر عاطفی رو خیلی جمع‌وجورتر کنن؛ و نتیجه احتمالاً یک رابطه‌ی نصفه‌نیمه می‌شد که ضربه‌ی نهایی قصه رو کم‌رنگ می‌کرد.

به همین خاطر، از نظر من دوپارتی کردن Wicked فقط یک تصمیم تجاری نبود؛ برای اینکه داستان درست شکل بگیره هم لازم بود.

در نهایت هم اینکه این تصمیم از نظر هنری جواب داده یا نه، کاملاً به تجربه‌ی هر بیننده بستگی داره. همین اختلاف نظرها هم بخش جذاب نقده آدم‌ها از زاویه‌های مختلف می‌بینن و همین باعث می‌شه چیز برای گفتن باقی بمونه.

نقش تجربهٔ سینمایی و «رویداد شدن» فیلم‌ها

سینما این روزها خیلی فرق کرده. دیگه مثل قبل نیست که هر فیلمی بیاد و مردم خودبه‌خود برن سالن. الان کشوندن تماشاگر به سینما سخت‌تر از همیشه شده و فیلم‌ها باید حس «اتفاق بزرگ» یا همون Event Movie رو داشته باشن تا دیده بشن.
اما همون ماجرای Barbenheimer خیلی چیزها رو ثابت کرد:
آخرش این مردم هستن که تصمیم می‌گیرن چه فیلمی تبدیل به «اتفاق» بشه، نه استودیوها.

تقسیم یک فیلم هم دقیقاً وسط همین چالش قرار می‌گیره. چون خیلی‌ها می‌گن:
«خب صبر می‌کنم هر دو پارت بیاد، یکجا می‌بینم.»
برای همین استودیوها معمولاً سعی می‌کنن پارت‌بودن فیلم رو قایم کنن که مخاطب منصرف نشه اتفاقی که برای Wicked و حتی Dune هم افتاد.

اما نکته‌ی جالب همینه:
اگه پارت اول خوب جواب بده و دهان‌به‌دهان بره جلو، پارت دوم تبدیل می‌شه به یک «لحظهٔ فرهنگی»؛
یعنی چیزی که مخاطب برای دیدنش شوق داره، نه فقط کنجکاوی. دیدن پارت دوم تبدیل می‌شه به تجربه‌ای که مردم می‌خوان مشترک انجامش بدن، مثل یک قرار جمعی.(هرچند که ما کلا از نعمت دبدن این فیلم ها در سینما محرومیم و خب این حس رو درک نمیکنیم 🙃)

چو و دنی ویلنو هر دو تو مصاحبه‌ها کاملاً رک گفته بودن که فیلم اول فقط نصف ماجراست. ولی چون توی تریلرها و پوسترها عنوان کامل چاپ نشد، خیلی‌ها تا وقتی وارد سالن نشدن نفهمیدن قصه نصفه تموم می‌شه.
با این حال، هر دو کارگردان مسیرشون رو درست رفتن؛ یعنی اجازه دادن فیلم اول خودش تبدیل به اتفاق بشه تا پارت دوم پشتش بیاد و موج رو بزرگ‌تر کنه.

حرف آخر

در نهایت، Wicked با تمام موافق‌ها و مخالف‌هاش یک چیز رو ثابت کرد: هنوز می‌شه یک موزیکال کلاسیک رو تبدیل کرد به یک تجربه‌ی سینمایی بزرگ به شرطی که به رابطه‌ها، ریتم داستان و حس‌وحال دنیای قصه احترام بذاری. دوپارتی شدنش کامل بی‌نقص نبود، ولی به نظرم اجازه داد نفس شخصیت‌ها جا باز کنه و قصه اون عمقی رو بگیره که تو نسخه‌ی تک‌فیلمه از بین می‌رفت.
پارت دوم شاید مثل اولی برق نپره، اما کنار هم که قرارشون می‌دی، یک داستان کامل، جدی و دقیق تحویل می‌دن؛ داستانی که هنوز بعد از سال‌ها حرف برای گفتن داره.

Leave a comment