Skip to content Skip to sidebar Skip to footer

Shadowhunters،تفاوت های سریال و کتاب شکارچیان سایه

 سال ۲۰۱۶، سریال «Shadowhunters» برای اولین‌بار روی آنتن رفت؛ اقتباسی تلویزیونی از مجموعه کتاب‌های پرفروش The Mortal Instruments نوشته‌ی کاساندرا کلر. بعد از موفقیت بی‌نظیر کتاب‌ها و ناکامی فیلم سینمایی قبلی، انتظارات از سریال سر به فلک کشیده بود. طرفدارها امیدوار بودن این بار، جهان خارق‌العاده‌ی شکارچیان سایه به شکلی وفادار و هیجان‌انگیز جان بگیره. اما خیلی زود مشخص شد که این اقتباس تلویزیونی، راهی متفاوت در پیش گرفته.

فیلمنامه‌ی ضعیف، جلوه‌های ویژه‌ی نامتوازن، و فاصله‌ گرفتن‌های متعدد از داستان اصلی کتاب‌ها باعث شد سریال با بازخوردهای ضد و نقیضی مواجه بشه. در نهایت، در سال ۲۰۱۸ و پس از سه فصل، سریال کنسل شد؛ تصمیمی که نه تنها طرفدارها، بلکه تیم تولید رو هم غافلگیر کرد. فصل سوم هنوز در حال پخش بود و ناگهان خبر لغو پروژه منتشر شد. تیم سازنده با عجله، یک قسمت پایانی دو ساعته تولید کرد تا دست‌کم داستان رو جمع‌وجور کنن… اما آیا این پایان تونست حق مطلب رو درباره‌ی دنیای شکارچیان سایه ادا کنه؟ واقعاً نه.

البته ناگفته نمونه انتخاب بازیگر های سریال واقعا خوب بودن😁

در دنیای کتاب‌ها، ما با داستانی بسیار عمیق‌تر، تاریک‌تر، و حماسی‌تر مواجه‌میشیم. پایانی که اگر سریال بهش وفادار می‌موند، می‌تونست یکی از ماندگارترین و هیجان‌انگیزترین داستان‌های فانتزی تلویزیون باشه.

نبرد نهایی ایدم: پایان واقعی جاناتان مورگن‌استرن

نبرد نهایی ایدم: پایان واقعی جاناتان مورگن‌استرن در شکارچیان سایه
نبرد نهایی ایدم: پایان واقعی جاناتان مورگن‌استرن در شکارچیان سایه

تو کتاب‌ها، داستان شکارچیان سایه به نقطه‌ای می‌رسه که سرنوشت تمام نژاد نفلیم در خطره. جاناتان مورگن‌استرن، برادر کلری که با نام سباستین شناخته می‌شه، با استفاده از «جام جهنمی» روح نفلیم‌ها رو فاسد کرده و اون‌ها رو به لشکری تاریک و فرمان‌بردار خودش تبدیل کرده. هدفش واضحه: نابودی شورای نفلیم و ساختن دنیایی جدید، بدون نفوذ فرشته‌ها، که خودش پادشاه مطلق اون باشه.

در مقابل این تهدید، کلری، جیس، الک، ایزابل، سایمن و مگنوس تصمیم می‌گیرن راهی قلمروی شیاطین، ایدم بشن؛ جایی که جاناتان قلعه‌اش رو بنا کرده. ایدم جایی نیست که به سادگی بشه ازش برگشت. آسمونش سیاهه، شهرها ویران‌ان و موجودات جهنمی توی هر گوشه کمین کردن. اگه شکست بخورن، بازگشتی در کار نیست.

تو این جهنم واقعی، نبرد نهایی آغاز می‌شه. در حالی که نیروهای نفلیم تو دنیای فانی با ارتش فاسدشده‌ی جاناتان می‌جنگن، کلری خودش رو به برادرش می‌رسونه. می‌دونه نمی‌تونه از نظر فیزیکی شکستش بده، اما سلاحی داره که هیچ‌کس دیگه‌ای نداره: قدرت خلق rune های جدید. با rune تازه‌ای که خودش طراحی کرده — runeی که توانایی پاک‌سازی خون شیطانی رو داره — به جاناتان نزدیک می‌شه.

وقتی rune رو روی پوست جاناتان می‌کشه، بدنش شروع به لرزیدن می‌کنه. چشماش از خشم به آرامش تبدیل می‌شن، پوستش از سیاهی در میاد، و برای اولین‌بار، اون نه به عنوان هیولای درونش، بلکه به عنوان برادری واقعی برای کلری ظاهر می‌شه — انسانی که می‌تونست باشه، اگه والنتاین هیچ‌وقت روش آزمایش نمی‌کرد.

مرگش بی‌سروصدا و دردناک اما انسانی بود. نه جیغ، نه نفرت. فقط اندوهی عمیق از چیزی که هرگز نشد.

اما ماجرا این‌جا تموم نمی‌شه…

انتخابی از سر فداکاری: سایمن، مگنوس و معامله‌ای با شیطان

انتخابی از سر فداکاری: سایمن، مگنوس و معامله‌ای با شیطان در شکارچیان سایه
انتخابی از سر فداکاری: سایمن، مگنوس و معامله‌ای با شیطان در شکارچیان سایه

با مرگ جاناتان و نابودی ارتشش، قلعه‌ی ایدم شروع به فروپاشی می‌کنه. تنها راه بازگشت، دروازه‌ای جادویی بود که فقط با قدرت یک نیروی جهنمی می‌تونست باز بشه — و پشت اون دروازه، کسی منتظرشون بود: آسمودیوس، پادشاه شیاطین و پدر واقعی مگنوس بین.

آسمودیوس یک شرط برای آزادی‌شون می‌ذاره: یکی از اون‌ها باید برای همیشه در ایدم بمونه. مگنوس، آماده‌ی فداکاری می‌شه. حاضر بود برای نجات دوستان و عشقش، باقی عمرش رو توی تاریکی ایدم سپری کنه.

اما درست وقتی داشت خداحافظی می‌کرد، الک لایت‌وود با دل‌شکستگی بهش گفت که نمی‌تونه عشقش رو از دست بده. هنوز جمله‌ش کامل نشده بود که سایمن لوییس جلو میاد. اون که همیشه توی سایه‌های این گروه قرار داشت، دستش رو بالا می‌بره و می‌گه:

«من حاضرم. زندگی و خاطراتم رو بگیر، فقط بذار بقیه برگردن.»

آسمودیوس با لبخندی تلخ قبول می‌کنه. در یک لحظه، تمام خاطرات سایمن از دنیای شکارچیان سایه پاک می‌شن — از جمله عشقش به ایزابل لایت‌وود. اون تبدیل می‌شه به یک انسان عادی، اما قلبش هنوز چیزی رو کم داره… چیزی که نمی‌فهمه چیه.

مگنوس و الک به دنیای واقعی برمی‌گردن. عشقشون، حالا با فداکاری سایمن، قوی‌تر از همیشه می‌درخشه. اون‌ها ازدواج می‌کنن و یک فرزند وارلاک به نام مکس رو به فرزندی می‌گیرن. مگنوس حالا نه فقط یه جادوگر نیرومند، بلکه یه پدره — و الک، دیگه اون مرد خجالتی و محتاط گذشته نیست. حالا یک رهبر با عزمی راسخ برای تغییر روابط نفلیم‌ها با دنیای دان‌ورلدرهاست.

اما سایمن…

اون با قلبی خالی و گذشته‌ای فراموش‌شده به زندگی عادی برمی‌گرده. ولی هنوز قصه‌ی او تموم نشده.

قطعات گمشده حافظه: بازگشت سایمن به دنیای شکارچیان سایه

قطعات گمشده حافظه: بازگشت سایمن به دنیای شکارچیان سایه
قطعات گمشده حافظه: بازگشت سایمن به دنیای شکارچیان سایه

سایمن حالا یه زندگی عادی داره، اما چیزی توی وجودش کم شده. حس می‌کنه یه تکه از پازل وجودش گم شده ــ نه فقط توی ذهنش، بلکه توی قلبش. گاهی کابوس می‌بینه، گاهی تصویرهایی تو ذهنش ظاهر می‌شن: دختری با موهای مشکی و نگاهی آتشین (ایزابل)، یه پسر با خطوط طلایی روی پوستش (جیس)، و یه نقاش سرکش با موهای قرمز (کلری). ولی اسمشون رو نمی‌دونه.

یک روز وقتی توی خیابون راه می‌ره، یه موتور از کنار خیابون رد می‌شه و از داخلش چاقویی پرت می‌شه… سایمن، بدون اینکه فکر کنه، دستش رو دراز می‌کنه و چاقو رو توی هوا می‌گیره — با واکنش‌هایی فراتر از یک انسان معمولی.

اون شب، وقتی توی آینه نگاه می‌کنه، فقط یه سوال توی ذهنشه: «من کی‌ام؟»

کم‌کم دوستان قدیمی‌ش دوباره به زندگیش برمی‌گردن. کلری، جیس، ایزی و الک بهش نزدیک می‌شن، بدون اینکه گذشته رو به زور به یادش بیارن. اما چیزی توی نگاه کلری هست… چیزی که آروم‌آروم درِ خاطرات بسته رو باز می‌کنه.

و بالاخره، وقتی شورای نفلیم (The Clave) می‌فهمه سایمن جون خودش رو برای نجات دوستانش فدا کرده، تصمیمی کم‌نظیر می‌گیره: اون رو به آکادمی شکارچیان سایه دعوت می‌کنن تا آموزش ببینه و دوباره یکی از اون‌ها بشه.

سایمن قبول می‌کنه، با اینکه هنوز نمی‌دونه چرا دلش براشون تنگ شده، چرا دیدن چهره‌ی ایزابل قلبش رو به تپش می‌ندازه. ولی چیزی درونش زمزمه می‌کنه: «جایی که تعلق داری، فراموشت نمی‌کنه.»

توی آکادمی، سایمن نه‌تنها مهارت‌هاش رو بازیابی می‌کنه، بلکه تکه‌تکه خاطراتش هم برمی‌گرده. کم‌کم، رابطه‌ی عاشقانه‌ش با ایزابل دوباره شکل می‌گیره. این بار بدون تردید. بدون فرار.

ایزابل بالاخره باور می‌کنه سایمن فقط یه موجود فانی ساده نبوده؛ اون کسیه که می‌ارزه براش بجنگه، براش بمونه.

و سایمن هم دیگه از سرنوشتش فرار نمی‌کنه. شکارچی سایه بودن رو می‌پذیره، نه‌فقط برای جنگ، بلکه برای عشق. برای زندگی‌ای که شایستش بوده.

دختر با Rune های ناشناخته: کلری، نجات‌دهنده‌ی دو دنیا

دختر با Rune های ناشناخته: کلری، نجات‌دهنده‌ی دو دنیا
دختر با Rune های ناشناخته: کلری، نجات‌دهنده‌ی دو دنیا

کلری فِری (Clary Fray) از همون ابتدا متفاوت بود. نه‌فقط به خاطر اینکه یه شکارچی سایه‌ی تازه‌کار بود، بلکه به خاطر قدرتی که هیچ‌کس قبل از اون نداشت: توانایی خلق runeهای جدید — نشونه‌هایی جادویی که حتی فراتر از علم و دانش شورای نفلیم بودن.

بعد از شکست دادن برادرش، جاناتان مورگن‌استرن، و خلق rune تصفیه‌کننده‌ای که تونست خون شیطانی رو از وجودش پاک کنه، کلری به نمادی از امید تبدیل شد. اون تنها کسی بود که با خلاقیت خودش، نه فقط با شمشیر، بلکه با ذهن و قلبش جلوی تاریکی ایستاد.

شورای نفلیم که همیشه بهش مشکوک بود، حالا با احترام کامل پذیرفتش. اون دیگه فقط یه تازه‌کار نبود. کلری تبدیل شد به یکی از مهم‌ترین نفل‌های نسل خودش.
ولی برای خودش، مهم‌تر از همه، این بود که دیگه کسی نمی‌تونست اون و جیس رو از هم جدا کنه.

سال‌ها رابطه‌ی اونا با موانع روبه‌رو شده بود:
از دروغ‌های ولنتاین و برادر‌کشی گرفته تا نفرین‌ها و خطرهای بزرگ. اما حالا… حالا برای اولین‌بار، می‌تونستن انتخاب کنن. بدون اینکه جهان تهدیدشون کنه.

جیس در لحظه‌ای خاص، یکی از باارزش‌ترین نمادهای خانواده‌ی خودش — حلقه‌ی «هَرِندیل» — رو به کلری هدیه داد. این نه‌فقط یه حلقه بود، بلکه عهدی بود: عهدی برای زندگی مشترک، برای مبارزه‌های آینده، برای انتخاب یکدیگر حتی در میان آتش.

کلری هم مثل همیشه آماده بود. حالا که دیگه قدرت‌هاش تحت کنترل خودش بودن و عشقش کنارشه، برای هر خطری آماده‌ست. اون دیگه فقط دختری نیست که ناخواسته وارد دنیای سایه‌ها شده — اون یک رهبره.

و کنار جیس، قراره دنیای نفلیم رو به جای بهتری تبدیل کنه.
نه فقط با جنگ، بلکه با عشق، بخشش و خلاقیت.

آتش آسمانی: قصه‌ی جیس و قدرتی که می‌تونست همه‌چیزو نابود کنه

آتش آسمانی: قصه‌ی جیس و قدرتی که می‌تونست همه‌چیزو نابود کنه
آتش آسمانی: قصه‌ی جیس و قدرتی که می‌تونست همه‌چیزو نابود کنه

در دنیای شکارچیان سایه، قدرت چیزیه که همیشه بهای سنگینی داره. جیس وِیلَند بعد از تماس با شمشیر مقدس و ماجرای Heavenly Fire، دیگه اون پسر معمولی و مغرور نبود. قدرتی در وجودش بیدار شده بود که حتی خودش هم نمی‌دونست چطور باید کنترلش کنه — قدرتی که می‌تونست هم نجات‌دهنده باشه، هم نابودگر.

در ماه‌ها و فصل‌های بعد از نبرد، جیس با نوعی درد همیشگی دست و پنجه نرم می‌کرد. بدنش می‌سوخت، گویی آتش مقدس در رگ‌هاش جریان داره، و هر اشتباه کوچیکی ممکن بود منجر به انفجاری بشه که نه‌فقط خودش، بلکه کسایی که دوست‌شون داشت رو از بین ببره.

اما چیزی که جیس رو خاص می‌کرد، فقط قدرتش نبود — بلکه اراده‌ی کنترل اون بود. او با تمرین، مراقبه، و حتی فاصله‌گرفتن موقت از نبردها، سعی کرد یاد بگیره چطور با این آتش همزیستی کنه. و بالاخره موفق شد. جیس به‌جای اینکه برده‌ی قدرتش بشه، استادش شد.

از اون به بعد، آتش آسمانی فقط یه تهدید نبود. تبدیل شد به بخشی از وجودش؛ یه یادآور درد، از دست‌دادن، ولی در عین حال، منبعی از نجات. قدرتی که در خدمت او بود، نه برعکس.

و حالا جیس نه‌فقط به‌عنوان جنگ‌جویی بی‌نظیر، بلکه به‌عنوان مربی نسل بعدی شکارچی‌های سایه، تجربیاتش رو منتقل می‌کنه. قدرتش بهش یاد داد که قدرت واقعی، فقط در ضربه‌زدن نیست؛ بلکه در مهار کردنه.

قربانی سایمن و بازگشت به دنیای سایه‌ها

قربانی سایمن و بازگشت به دنیای شکارچیان سایه‌ها
قربانی سایمن و بازگشت به دنیای شکارچیان سایه‌ها

شاید یکی از دردناک‌ترین ولی قهرمانانه‌ترین داستان‌های مجموعه، به سایمن لوئیس تعلق داشته باشه. همون دوست بامزه و وفاداری که همیشه سایه‌ی کلری بود، حالا قراره توی مرکز یک تصمیم بزرگ قرار بگیره. تصمیمی که نه‌تنها سرنوشت دوستاش رو تغییر می‌ده، بلکه خودش رو هم از نو تعریف می‌کنه.

در پایان نبرد با سباستین، همه‌چیز به بن‌بست رسیده بود. تنها راه برای نجات مگنوس از قلمروی اهریمنی این بود که یکی جای اون بمونه. مگنوس خودش رو آماده کرده بود برای این فداکاری، ولی قبل از اینکه فرصت خداحافظی پیدا کنه، سایمن جلو اومد.

سایمن، خون‌آشامی که بالاخره جای خودش رو بین شکارچی‌های سایه پیدا کرده بود، حاضر شد جا بمونه — اما با یه شرط: ازش خواستن حافظه‌ش از دنیای سایه‌ها پاک بشه. دیگه نه خبری از کلری، نه ایزابل، نه از اون عشقی که کم‌کم بینشون شکل گرفته بود. سایمن با آگاهی کامل از عواقب این تصمیم، قبول کرد. و این همون‌جاییه که قهرمانی واقعی خودش رو نشون داد.

وقتی به دنیای عادی برگشت، زندگی‌اش به ظاهر نرمال بود. اما یه خلأ توی وجودش حس می‌کرد. گاهی بی‌دلیل خواب‌هایی می‌دید از دختری با موهای مشکی و چشمانی تیز — ایزابل. یا مهارت‌هایی از خودش نشون می‌داد که هیچ توضیحی براش نداشت، مثلاً با واکنشی فوق‌العاده سریع، یه چاقو رو تو هوا می‌گرفت.

با گذر زمان، دوستان قدیمی‌اش به آرامی و با احتیاط بهش نزدیک شدن. کلری اولین کسی بود که سعی کرد دوباره بهش راه پیدا کنه، اما ایزابل بود که قلبش رو تکون داد. حتی بدون خاطره، حس کرد که اون براش آشناست — مهمه.

وقتی کِلِیو فهمید که سایمن برای نجات جان دوستانش چنین فداکاری کرده، تصمیم گرفت استثنایی قائل بشه. بهش پیشنهاد شد توی آکادمی شکارچی‌های سایه آموزش ببینه. سایمن قبول کرد. چون با اینکه دلیلش رو نمی‌دونست، قلبش می‌گفت این راهشه.

توی آکادمی، خاطرات کم‌کم برگشتن. و در کنار اون، رابطه‌ی او و ایزابل هم از نو شکل گرفت. این‌بار بدون ابهام، بدون ترس. ایزی بالاخره پذیرفت که سایمن فقط یه پسربچه معمولی نیست — کسیه که براش حاضر بود همه‌چیزش رو بده. و این‌بار، ایزابل هم برای اون جنگید.

کلری و جیس؛ پایانی شایسته برای یک عشق افسانه‌ای

کلری و جیس؛ پایانی شایسته برای یک عشق افسانه‌ای در شکارچیان سایه
کلری و جیس؛ پایانی شایسته برای یک عشق افسانه‌ای در شکارچیان سایه

از همون اولین نگاه، رابطه‌ی کلری فِرِی و جیس وِیلَند با سرنوشت گره خورده بود؛ عشقی ممنوعه، پیچیده و پر از فریب، که بارها و بارها با تهدیدهایی از درون و بیرون امتحان شد. از حقیقتِ تلخِ ارتباط خونی‌شان که بعدها دروغی بیش نبود، تا سایه‌ی والنتاین، پدر کلری، و دسیسه‌های سباستین که مدام سعی داشت این عشق رو از بین ببره. اما با وجود تمام سختی‌ها، عشقشون باقی موند. زخمی، اما زنده.

بعد از جنگ با سباستین و ویرانی ایدم، وقتی کلری با استفاده از قدرت بی‌سابقه‌ی خودش، runeی خلق کرد که تونست خون اهریمنی رو پاک کنه، در واقع نه‌فقط برادرش رو نجات داد، بلکه خودش رو هم از چنگ سرنوشت تاریکی آزاد کرد. ولی حالا نوبت جیس بود.

جیس هنوز داشت با قدرتی که بهش داده شده بود، کنار می‌اومد. ارتباطش با آتش آسمانی (Heavenly Fire) هنوز خطرناک بود. فقط یک اشتباه، یک لغزش، می‌تونست باعث انفجاری بشه که نه‌فقط خودش بلکه اطرافیانش رو هم بسوزونه. اما بالاخره، بعد از تمرینات و مبارزات بسیار، جیس تونست این قدرت رو کنترل کنه. آتش آسمانی حالا بخشی از وجودش شده بود — نمادی از مبارزه و پایداری.

و حالا که جنگ تمام شده، دردها پشت سر گذاشته شده، و خطرها فعلاً دور شدن، نوبت این بود که کلری و جیس برای اولین‌بار بتونن «انتخاب» کنن. نه به خاطر اجبار، نه برای نجات دنیا، بلکه برای خودشون.

در لحظه‌ای بسیار صمیمی و آرام، جیس حلقه‌ی هِرُندیل (Herondale Ring) — میراث خانوادگی خودش — رو به کلری هدیه داد. نه فقط به عنوان نشانه‌ای از عشق، بلکه به عنوان دعوتی برای بودن، برای ساختن آینده‌ای مشترک. این حلقه یعنی “تو بخشی از منی، بخشی از گذشته‌ام، و مهم‌تر از اون، آینده‌ام.”

این‌جا بود که همه‌چیز معنا پیدا کرد. تمرین‌های کلری در موسسه‌ی نیویورک، راهنمایی‌های جیس برای نسل جدید شکارچی‌های سایه، و رابطه‌شون که حالا دیگه چیزی بیشتر از عاشقانه‌ای ممنوعه بود — شراکتی برابر، در دنیایی پر از تاریکی که حالا روشنایی خودش رو داشت.

حرف آخر: دنیای شکارچیان سایه خیلی فراتر از یک سریال ناقصه

کتاب شکارچیان سایه از نویسنده کاساندرا کلر
کتاب شکارچیان سایه از نویسنده کاساندرا کلر

اگر سریال Shadowhunters رو دیدی و با پایانش احساس ناتمامی کردی، باید بدونی که تقصیر تو نیست — واقعیت اینه که اقتباس تلویزیونی هیچ‌وقت نتونست حق مطلب رو درباره‌ی داستان‌های عمیق، روابط پیچیده و رشد شخصیت‌هایی مثل کلری، جیس، سایمن، الک، مگنوس، ایزابل و حتی سباستین ادا کنه.

اما خبر خوب اینه که دنیای شکارچیان سایه فقط به اون سه فصل خلاصه نمی‌شه. پشت این سریال، مجموعه‌ی عظیم و پرجزئیاتی از کتاب‌ها به قلم کاساندرا کلر قرار داره که ماجرا رو با عمق، درام و پرداختی بسیار قوی‌تر روایت می‌کنن.

مجموعه‌ی اصلی، یعنی The Mortal Instruments، فقط شروع ماجراست. اگر از دنیای شکارچیان سایه خوشت اومده، حتما این مجموعه‌ها رو هم دنبال کن:

مجموعه‌ی اصلی، The Mortal Instruments
مجموعه‌ی اصلی، The Mortal Instruments

The Infernal Devices: سه‌گانه‌ای که داستان عشق، فداکاری و تکنولوژی در ویکتوریای لندن رو به تصویر می‌کشه. شخصیت‌هایی مثل تسا، ویل و جِم رو هیچ‌وقت فراموش نخواهی کرد.

 سه‌گانه‌ The Infernal Devices
سه‌گانه‌ The Infernal Devices

The Dark Artifices: مجموعه‌ای که سال‌ها بعد از پایان The Mortal Instruments اتفاق می‌افته و داستان اما کارستیرز و جولین بلک‌تورن رو دنبال می‌کنه. تم‌ها عمیق‌تر، ماجراها تاریک‌تر و عاشقانه‌ها پیچیده‌ترن.

The Dark Artifices سال‌ها بعد از پایان The Mortal Instruments
The Dark Artificesسال‌ها بعد از پایان The Mortal Instruments
The Last Hours: ماجرای فرزندان شخصیت‌های The Infernal Devices که با دنیایی از توطئه‌های سیاسی و عاطفی روبه‌رو می‌شن.
The Last Hours: ماجرای فرزندان
The Last Hours: ماجرای فرزندان

و البته، کتاب‌های Shadowhunters جانبی مثل Tales from the Shadowhunter Academy یا The Bane Chronicles که به شخصیت‌های محبوب مثل سایمن یا مگنوس می‌پردازن.

حالا نوبت توئه!

اگه این دنیای جادویی و تاریک رو دوست داری، حتما کتاب‌ شکارچیان سایه رو بخون. داستان واقعی توی صفحات این رمان‌هاست،البته سریالشم خوب بود ولی خب خیلی پایانشو سریع درست کردن پس قاعدتا نتونستن تمام کتاب رو درست توش اجرا کنن.

 توی کامنت‌ها بگو کدوم شخصیت دنیای شکارچیان سایه رو بیشتر دوست داری؟ و دوست داری بعد از این، کدوم مجموعه یا شخصیت رو معرفی کنیم؟
اگر از این معرفی خوشت اومد، فراموش نکن که پست رو لایک کنی، سایت رو دنبال کنی و با دوستات به اشتراک بذاری.

Leave a comment