وقتی صحبت از دنیای فانتزی میشه، دو نام همیشه مثل دو قلهی باشکوه به چشم میان: هری پاتر و سرگذشت نارنیا. یکی، با دنیایی پر از جادوگران، مدرسهای افسانهای و نبردی همیشگی میان خیر و شر؛ و دیگری، با سرزمینی جادویی که چهار کودک عادی از دنیای ما به قهرمانان آن تبدیل میشن. این دو مجموعه فقط قصههایی سرگرمکننده نبودن؛ بلکه تونستن نسلهای زیادی رو با مفاهیمی مثل امید، دوستی، شجاعت و ایمان به چیزی فراتر از واقعیتهای روزمره پرورش بدن.
اما در دل این همه شباهت، یک پرسش جالب به ذهن خطور میکنه: آیا ارتباطی پنهانتر بین این دو اثر وجود داره؟ بهویژه وقتی صحبت از چهار بنیانگذار افسانهای هاگوارتز در دنیای هری پاتر و چهار خواهر و برادر پونسی در نارنیا میشه. هر دو گروه، چهار نفرهان؛ هر کدوم ویژگیهایی منحصربهفرد دارن؛ و هر دو، نقشی کلیدی در سرنوشت دنیای خودشون بازی میکنن. همین جاست که نظریهای طرفداری شکل میگیره: شاید بنیانگذاران هاگوارتز بیارتباط با قهرمانان نارنیا نبوده باشن…
هری پاتر و میراثش

از اواخر دههی ۹۰ میلادی تا امروز، کمتر مجموعهای در ژانر فانتزی تونسته تأثیری همسنگ هری پاتر داشته باشه. کتابها و فیلمهای این فرنچایز نهتنها میلیونها نسخه فروش رفتن و رکوردهای سینمایی رو جابهجا کردن، بلکه به یک پدیدهی فرهنگی جهانی تبدیل شدن. برای بسیاری از خوانندگان و تماشاگران، ورود به دنیای هاگوارتز مثل باز کردن دری به جهانی بود که هم جادویی بود و هم عجیبوغریب آشنا؛ جهانی که امید، دوستی و مبارزهی همیشگی با تاریکی در مرکز اون قرار داشت.
اما در قلب این جهان افسانهای، داستان چهار بنیانگذار هاگوارتز قرار داره؛ چهار جادوگر و جادوگرهی افسانهای که تصمیم گرفتن اولین مدرسهی رسمی جادوگری رو بنا کنن.
-
گودریک گریفیندور، نماد شجاعت و روحیهی جنگاوری.
-
هلگا هافلپاف، مظهر مهربانی، وفاداری و عدالت.
-
روینا ریونکلا، نمایندهی خرد، دانش و خلاقیت.
-
سالازار اسلیترین، چهرهی جاهطلب، زیرک و تا حدی تاریکتر ماجرا.
این چهار شخصیت، مثل چهار ستون اصلی هاگوارتز، ارزشها و جهانبینی متفاوتی رو وارد سیستم آموزشی جادوگری کردن. همین تفاوتها باعث شد که هاگوارتز نهتنها یک مدرسه، بلکه به نوعی تصویر نمادین از جامعهی انسانی باشه: جامعهای که در اون، شجاعت، خرد، مهربانی و جاهطلبی در کنار هم قرار میگیرن و با تمام تضادها و اختلافها، تعادلی ظریف ایجاد میکنن.
سرگذشت نارنیا و چهار خواهر و برادر پونسی

پیش از آنکه هری پاتر در دل میلیونها نوجوان و بزرگسال جا باز کنه، سی. اس. لوئیس با مجموعهی سرگذشت نارنیا یک دنیای جادویی خلق کرده که هنوز هم جزو شاهکارهای ادبیات فانتزی به شمار میاد. دروازهی ورود به این جهان، چهار خواهر و برادر پونسی بودن؛ بچه هایی که از دل زندگی عادی وارد سرزمینی پر از موجودات افسانهای و نبردهای حماسی شدن و به قهرمانانی فراموشنشدنی تبدیل شدن.
-
پیتر، فرزند بزرگتر، رهبری شجاع و شوالیهصفت بود که شجاعت و عدالتش اون را به «پادشاه عالیقدر نارنیا» تبدیل کرد.
-
سوزان، خردمند و منطقی، همیشه به دنبال راهحلهای عاقلانه بود و نمایندهی دانایی و عقلانیت بینشون به حساب میومد.
-
لوسی، کوچکترین و مهربونترین خواهر، قلبی پر از ایمان و صداقت داشت؛ اون بیش از همه به جادوی نارنیا و حضور اسلان باور داشت.
-
ادموند، برادر جاهطلب و گاه فریبخورده، اولش در دام وسوسه افتاد اما در نهایت به رستگاری رسید و به یکی از جنگاوران سرسخت و وفادار نارنیا تبدیل شد.
این چهار نفر نهتنها نقش اصلی در دفاع از نارنیا در برابر نیروهای تاریک داشتن، بلکه به نوعی نمایندگان کهنالگوهای همیشگی ادبیات فانتزی هم بودن: رهبر شجاع، خردمند محتاط، کودک پاکدل و جنگجوی جاهطلب. درست همون ساختاری که تو خیلی از آثار فانتزی دیده میشه و باعث میشه گروه قهرمانان کاملتر، متوازنتر و دراماتیکتر باشن.
تطبیق شخصیتها

وقتی چهار بنیانگذار هاگوارتز رو کنار چهار خواهر و برادر پونسی میذاریم، شباهتها چشمگیر میشن. انگار هر دو گروه با هم یک الگوی چهارنفرهی متوازن میسازن؛ الگویی که ترکیب متفاوتی از فضیلتها و ضعفها رو نشون میده و در نهایت به شکلگیری یک تیم کامل ختم میشه.
-
پیتر و گودریک گریفیندور: پیتر بهعنوان برادر بزرگتر، رهبر گروه و نماد شجاعت و عدالت بود. او در میدان نبرد، شیر نارنیا رو نمایندگی میکرد. گودریک گریفیندور هم درست همین جایگاه رو در هاگوارتز داشت: شجاع، جسور و وفادار. هر دو شخصیت به نماد شیر پیوند میخورن؛ نمادی که هم در نارنیا با آسلان معنا پیدا میکنه و هم در گریفیندور بهعنوان نشان اصلی شناخته میشه.
-
لوسی و هلگا هافلپاف: لوسی کوچکترین و مهربانترین خواهر بود. ایمان پاک و باور خالصش به جادوی نارنیا، بارها مسیر داستان رو نجات داد. هلگا هافلپاف هم نمایندهی صداقت، وفاداری و روحیهی بیریا بود. هر دو بهنوعی ستون اخلاقی گروه خودشون بودن؛ کسانی که نشون میدن مهربانی و اعتماد قدرتی کمتر از شمشیر و جادو نیست.
-
سوزان و روینا ریونکلا: سوزان همواره منطقی، خردمند و متمایل به عقلانیت بود. او نمایندهی نگاه عقلگرایانه در میان خواهر و برادرها بود. این ویژگی دقیقاً با روینا ریونکلا همخوانی داره؛ جادوگری که بنیانگذار خانهای شد که دانش و خلاقیت در اون حرف اول رو میزد. هر دو، نماد عقلانیت و خرد در میان همراهانشون بودن.
-
ادموند و سالازار اسلیترین: ادموند از همه پیچیدهتر بود؛ در ابتدا قربانی وسوسه و جاهطلبی شد و حتی به خانوادهاش خیانت کرد، اما بعدها با رستگاری به یکی از جنگجویان وفادار نارنیا تبدیل شد. این تناقض درونی، شباهت زیادی با سالازار اسلیترین داره؛ بنیانگذاری که هوش، زیرکی و جاهطلبی رو میستود، اما همین ارزشها گاهی به سمت تاریکی میکشیدش. هر دو شخصیتی هستن که بین قدرت و اخلاق در کشمکشن.
این تطبیق نشون میده که هر دو گروه چهارگانه، چه در نارنیا و چه در هاگوارتز، بر پایهی کهنالگوهای جهانی ساخته شدن؛ الگوهایی که ترکیبشون باعث شکلگیری تیمی کامل میشه: شجاع، مهربان، خردمند و جاهطلب.
شباهتهای نمادین

شباهتها بین بنیانگذاران هاگوارتز و خواهر و برادرهای پونسی فقط به ویژگیهای شخصیتی محدود نمیشه؛ نمادها و رنگها هم نقش پررنگی در این همسانی دارن.
-
نماد شیر: پیتر پونسی در نارنیا سپری داشت که تصویر شیر، نماد آسلان، روی اون نقش بسته بود. همین حیوان نماد گریفیندور هم هست. تکرار شیر بهعنوان نماد شجاعت و رهبری، یکی از برجستهترین پیوندهای نمادین بین دو مجموعهست.
-
چهار شخصیت اصلی: هر کدوم از شخصیتها، چه تو نارنیا و چه تو هاگوارتز، نمایندهی یکی از اصول بنیادین هستن: شجاعت، خرد، مهربانی و جاهطلبی. اینها ستونهایی هستن که هر داستان فانتزی قهرمانمحور بر اونها بنا میشه.
-
الگوهای اسطورهای و کهن: تقسیم نقشها بین چهار شخصیت، الگویی ریشهدار در اسطورهشناسی و ادبیات جهانه. در بسیاری از فرهنگها، گروههای قهرمانی یا ایزدی با همین چهار ویژگی اصلی تعریف شدن؛ چیزی که باعث میشه هم نارنیا و هم هاگوارتز حس آشنایی و «درست بودن» به مخاطب بدن.
به همین خاطر، حتی اگر رولینگ و لوئیس هیچ ارتباط مستقیمی در خلق این شخصیتها نداشته باشن، باز هم نتیجه اینه که هر دو اثر از یک سرچشمهی مشترک اسطورهای الهام گرفتن؛ سرچشمهای که ادبیات فانتزی بارها و بارها از اون نوشیده.
تحلیل نظریه

تا امروز هیچوقت تأیید رسمی از طرف جی. کی. رولینگ درباره اینکه بنیانگذاران هاگوارتز مستقیماً از شخصیتهای نارنیا الهام گرفته باشن وجود نداشته. بنابراین، این شباهتها بیشتر در حد یک نظریهی طرفداری باقی میمونه.
با این حال، رولینگ بارها در مصاحبههاش به این نکته اشاره کرده که مجموعهی سرگذشت نارنیا از آثار مهم و تأثیرگذار دوران کودکی او بوده؛ کتابهایی که تخیلش رو شعلهور کردن و دروازهای به دنیای جادو و حماسه براش ساختن. همین نکته نشون میده که حتی اگر الهام مستقیم و آگاهانهای در کار نبوده باشه، باز هم احتمالاً ردپای ناخودآگاه نارنیا در بخشی از ایدههای رولینگ باقی مونده.
از زاویهی دیگه، باید به این توجه کرد که شباهتها لزوماً به معنی تقلید مستقیم نیستن. الگوی چهار شخصیت با ویژگیهای متضاد اما مکمل، یک کهنالگوی جهانی در ادبیات و اسطورهشناسیه. از اساطیر یونان گرفته تا افسانههای شرقی، بارها دیده شده که گروهی از قهرمانان یا ایزدان با همین تقسیمبندی ساخته میشن: شجاعت، خرد، مهربانی و جاهطلبی. بنابراین، ممکنه شباهت میان بنیانگذاران هاگوارتز و خواهر و برادرهای پونسی بیشتر حاصل تکیه بر این الگوهای مشترک ادبی و فرهنگی باشه تا کپیبرداری مستقیم.
حرف آخر
چه طرفدار پروپاقرص هری پاتر باشیم و چه دلبستهی دنیای نارنیا، نمیتونیم انکار کنیم که هر دو اثر نقش بزرگی در شکل دادن به تخیل ما داشتن. شباهتهای میان بنیانگذاران هاگوارتز و خواهر و برادرهای پونسی، حتی اگر صرفاً تصادفی یا برخاسته از کهنالگوهای مشترک باشه، باز هم جذابیت خاصی داره. این مقایسه به ما یادآوری میکنه که ادبیات فانتزی بیش از هر چیز دربارهی امید، دوستی و نبرد همیشگی خیر و شره؛ ارزشهایی که مرز میان آثار مختلف رو محو میکنن و اونها رو به یک خانوادهی بزرگ و الهامبخش تبدیل میکنن.
شاید هیچوقت جواب قطعی نگیریم که آیا رولینگ مستقیم از نارنیا الهام گرفته یا نه، اما چیزی که مسلمه اینه که هر دو مجموعه، در جوهرهی خودشون، پیامی مشترک دارن: هیچوقت نباید از باور به جادو، ایمان و پیروزی نور بر تاریکی دست برداشت.

