Skip to content Skip to sidebar Skip to footer

معرفی و بررسی انیمه Fullmetal alchemist:brotherhood

در عصری که اتک آن تایتان هنوز به پایان نرسیده بود و با قدرت تمام بر دنیای انیمه حکمرانی میکرد،تنها اثری که از نظر طرفداران قابل مقایسه و رقابت با اون بود،کیمیاگر تمام فلزی:برادری بود.

با این حال علیرغم میزان رای بالا در سایت مای انیمه لیست و تحسین های بسیاری که به دست آورده، جالبه که‌ همچنان در سایه ها به سر می بره و چندان در صحبت های میان طرفداران جایی نداره.انگار که ذره ذره داره به فراموشی سپرده میشه.البته تقصیری هم نداره؛چون بر خلاف اتک آن تایتان،بازاریابی و تبلیغات جهانی نداشته.

حداقل در میان منتقدان ایرانی کمتر کسی واقعا بهش توجه ویژه ای نشون داده.بنابراین در این مقاله به معرفی و سپس بررسی کیمیاگر تمام فلزی:برادری می پردازیم.

آغاز مسیر هیرومو آراکاوا و شکل‌گیری مانگای Fullmetal alchemist

هیرومو آراکاوا در سال ۲۰۰۱ اولین چپتر از مانگای کیمیاگر تمام فلزی رو در مجله ماهانه شونن گانگان منتشر کرد که اگرچه منتقدان بخاطر سبک هنری آراکاوا چندان بهش علاقه ای نشون ندادن اما بخاطر داستان فلسفی و عمیق با استقبال طرفداران مواجه شد.خیلی ها معتقدن اینکه از کودکی در یه مزرعه لبنیات و سیب زمینی بزرگ شده در خاستگاه دو شخصیت اصلی داستانش،ادوارد و آلفونس بی تاثیر نبوده.

در سال ۲۰۰۳ استودیو بونز اولین اقتباس انیمه ای از این مانگا رو انجام داد.آراکاوا هم به جهت توسعه جهان داستانش یه سری توصیه ها کرد ولی در روند فیلمنامه و‌ پایان بندی دخالتی نداشت.از اونجایی که اون زمان مانگا هنوز در حال انتشار بود،در نهایت سری اول با ۵۱ قسمت و در سال ۲۰۰۴ به پایان رسید.خیلی ها به خاطر پایان اورجینال و قسمت های فیلر زیادش،اون رو بیشتر شبیه یه اقتباس آزاد می دونن.

تا اینکه همین استودیو در سال ۲۰۰۹ سری دوم با عنوان برادری رو در ۶۴ قسمت ساخت که سعی شد با حداقل تغییرات در اقتباس همراه باشه.با توجه به اینکه اون موقع، مانگا هم در چپتر های نهایی به سر می برد،آراکاوا درباره پایان داستان با کارگردان صحبت کرد.در نهایت این انیمه در سال ۲۰۱۰،همزمان با پایان مانگا به آخر خط رسید و تونست به حجمی از محبوبیت برسه که تا سالها جایگاه رتبه اول بهترین انیمه در سایت مای انیمه لیست رو صاحب باشه‌.

خلاصه ی داستان Fullmetal alchemist

دو برادر به نام ادوارد و آلفونس الریک پس از مرگ مادرشون(که عملا تنها کسی بود که داشتن)،تصمیم می گیرن با کمک علم کیمیاگری،دوباره زنده اش کنن.اما زنده کردن مرده ها یه کار غیر قانونیه.بنابراین توسط موجودی مرموز که خودشو “کیهان” خطاب میکنه،مجازات میشن. برادر کوچکتر،آلفونس کل بدنش و برادر بزرگتر ادوارد،پای چپش رو از دست میده.سپس روح آلفونس رو به یه زره فلزی پیوند میزنه اما دست راستش هم فدا میشه.

حالا بایستی به کیمیاگر های دولتی ملحق بشن تا سنگ فلاسفه رو پیدا کنن.به گفته کتاب ها تنها راهی که میتونن بدون فدا کردن چیزی،بدن هاشون رو پس بگیرن همینه.عافل از اینکه هیچ چیز بی تاوان نیست.

پیچ و خم های اصلی از جایی شروع میشه که موجودات عجیب و نامیرایی به اسم هومونکلوس وارد ماجرا میشن.

شخصیت ها:

ادوارد الریک:

قهرمان اصلی داستان و برادر بزرگتر آلفونس.اون علیرغم اینکه به لحاظ سرسختی و کله شق بودنش دست کمی از قهرمانان شونن دیگه نداره ولی حد و مرز های اخلاقی داره که بار ها باهاشون مورد آزمایش قرار می گیره.خیلی کم پیش میاد ضعفی از خودش نشون بده یا احساسی تصمیم بگیره که یه جورایی به حس مسئولیت پذیری که در قبال برادر کوچیکترش داره،برمی‌گرده.ادوارد تا سالها فکر میکرد که آلفونس بخاطر بلایی که سرشون اومد،اونو مقصر میدونه و این حتی بیشتر از درد عمل های جراحی و توان بخشی برای اعضای مصنوعی بدنش، آزارش میداد.

با همه این ها خودش یه تنه بار کمدی داستان رو به دوش میکشه.بخاطر قد کوتاه و نفرتش از شیر که عملا حتی تا آخرین قسمت هم از میزان خنده دار بودنش کم نمیشه.

آلفونس الریک:

بی راه نیست اگر بگیم آلفونس،قلب ادوارده.با اینکه فقط یک سال کوچیکتره اما به عقیده دیگران رفتارش بالغانه تره و خیلی جا ها در واقع اونه که باید خرابکاری های ادوارد رو درست کنه.خیلی صبوره و عاشق حیواناته.بر خلاف ادوارد،آدم کینه ای نیست و دوست نداره سریع قضاوت کنه.

با اینحال به لحاظ احساسی زودتر تحت تاثیر قرار میگیره و اینجاست که ادوارد به عنوان دیوار محکمی که هیچ ضعفی رو به خودش راه نمیده،بایستی از برادرش محافظت کنه.

خیلی از طرفداران معتقدن آلفونس حتی بیشتر از ادوارد درد کشیده چون عملا با پیوند خوردن روحش به یه بدنه فلزی،خیلی چیز ها از دست داده از جمله ناتوانی در خواب،از دست دادن حس بویایی،چشایی،لامسه و حتی درد.اون میخواد بدنش رو پس بگیره تا دوباره بتونه این تجربه های جسمانی رو داشته باشه.

روی موستانگ:

معروف به کیمیاگر آتش که برای ارتش آمستریس کار میکنه و همچنین به عنوان مافوق ادوارد شناخته میشه.شاید در ابتدا آدم گستاخی به نظر برسه که هیچ بویی از اخلاقیات نبرده و فقط دنبال منافع خودشه اما به مرور می فهمیم که اهداف بزرگتری داره و اونقدری باهوشه که یه طرح دقیق هم براشون ریخته. در واقع یه فرمانده خبره ست که به زیر دست هاش اهمیت میده و به همین دلیل تونسته یاران وفادار زیادی توی ارتش پیدا کنه که قراره همراهیش کنن مخصوصا ریزا هاکای.

اون هم مثل ادوارد بار ها مورد آزمایش قرار میگیره که برای رسیدن به هدفش یعنی تصاحب جایگاه پادشاهی،

چقدر حاضره فداکاری کنه.

اِسکار

مردی اهل قبیله ایشبال با چشم های قرمز که نام واقعیش رو نمیدونیم و بخاطر زخم ضربدر شکلی که روی صورتش هست،این اسم رو روش گذاشتن.اون در ابتدا مثل خیلی دیگه از شخصیت های منفی به نظر میاد که به اسم خدا و عدالت،فقط دنبال انتقامه اما وقتی از سرگذشتش رونمایی میشه،تازه روی جدیدی از کیمیاگران دولتی و اعمال کثیف ارتش رو می بینیم.

پس از شو تاکر که با کمک کیمیاگری،دختر و سگش رو به موجودی آزمایشگاهی تبدیل کرد،حضور اسکار تیر خلاصی بود که هشدار بده شاید دشمن اون بیرون نیست…داخل خود ارتشه. 

بررسی نقاط قوت:

عدم جبهه گیری

احتمالا یکی از بارز ترین مضمون های این انیمه، تقابل علم و دین باشه.در طول سریال،ممکنه هر کدوم از دو روی سکه به چشم شما بی نقص و ناجی مردم به نظر برسه ولی انیمه قرار نیست جبهه گیری کنه.شما شاید مردمی که از سر ناامیدی و جهل، بی هیچ سوالی شروع به پرستش خدا میکنن رو مورد تمسخر قرار بدید ولی وقتی با شو تاکر و سرنوشت شوم دختر و سگش مواجه می شوید هم نمیتونید همون دیدگاه مثبتی که به علم داشتید رو حفظ کنید.خصلت این انیمه همینه.خوبی ها و بدی های هر دو رو به شما نشون میده و در نهایت تصمیم گیری رو به عهده خودتون میذاره.

غیر قابل پیش بینی بودن داستان

دو راهی های سرنوشت ساز و ناگزیری که نفع شخصی و حسن مردم رو در مقابل هم قرار میده.و شک نکنید هیچوقت نمیتونید با اطمینان حدس بزنید شخصیت ها چه انتخابی میکنن.پیچش های داستانی و رمزگشایی معما ها به قدری غیر منتظره رخ میدن که حدس اتفاق بعدی،به همین راحتیا هم نیست.و خوبی کار اینجاست که اطلاعات به اندازه و در جای درست،رو میشن.قرار نیست یه خروار سوال بریزه رو سرتون و الکی داستان پیچیده بشه  و در نهایت نتونید اتفاقات رو به هم ربط بدید.هر چیزی سر جای خودشه.

شخصیت های پیچیده و خاکستری

توی خیلی از انیمه های شونن،حداقل قهرمان ها همیشه سفید خالصن و ضد قهرمان ها سیاه مطلق.ولی کیمیاگر تمام فلزی اونقدری جسارت به خرج میده که گاهی حتی نمیتونید به درستی تصمیم بگیرید چه شخصیت های جانبی چه اصلی یعنی ادوارد و آلفونس در کدوم جبهه ایستادن؛اونا مرز های اخلاقی مشخص دارن اما در گذشته گناهی مرتکب شدن که نمیتونن پسش بزنن.شاید در شرایطی قرار بگیرن که حتی مجبور بشن با دشمن هم همکاری کنن.

خصلت اکثر شخصیت های این انیمه همینه.پیچیده و چند بعدی به حدی که در طول داستان،لایه هایی جدیدی از وجودشون رو براتون آشکار میکنن.اینجوریا هم نیست که تحول های غیر منطقی و عجیب درشون ایجاد بشه.اونا صرفا با هر قدمی که برمیدارن،به حقیقت نزدیکتر میشن و چیز هایی که بایستی فدا کنن،بیشتر میشه.

هیچ توجیهی برای گناهان وجود نداره! درسته…کیمیاگر تمام فلزی قرار نیست با سرگذشت های ناراحت کننده، حتی بی رحم ترین شخصیت ها رو به چشم شما بی گناه و معصوم جلوه بده.این اثر فقط چیزی که شخصیت‌ ها واقعا هستن رو بهتون نشون میده.اینکه پس از دیدن انتخاب‌ ها و جوابشون تصمیم بگیرید دوسشون داشته باشید یا متنفر به خودتون برمی‌گرده.اینکه به جای تحمیل یه عقیده، مخاطب رو به فکر وا داری خیلی باارزش تره.(شو تاکر رو هیچوقت جزو این‌ قاعده حساب نکنید!)

شخصیت های مونث قدرتمند

معمولا آثار شونن سابقه خوبی در شخصیت پردازی کاراکتر های مونث ندارن و حتی در نمونه های امروزی تر هم بیشتر برای فن سرویس استفاده میشن یا صرفا برای لحظاتی می درخشن و بعد به حاشیه میرن.اما کیمیاگر تمام فلزی برادری یه استثنا ست و این قاعده رو زیر پا میذاره.

چرا که شخصیت های مونثی داره که نه تنها بسته به فضا و سبک داستان،پا به پای شخصیت های مذکر تلاش میکنن بلکه دارای استقلال فکری،ارزش های شخصی و قدرت رهبری هم هستن.شاید برای همینه که وقتی اسم ریزا هاکای،اولیور آرمسترانگ،ایزومی،لان فان و حتی وینری میاد،هیچکس منکر حضور پررنگ و تاثیر گذارشون نمیشه.

بررسی نقاط ضعف:

سرعت بالای پیشروی داستان

اگر سری ۲۰۰۳ بخاطر فیلر های بیش از حدش،آدم رو دق میداد تا به یه بخش مهم از داستان برسه،سری برادری دقیقا نقاط مقابله.اون داستان های فرعی رو به کل رد میکنه و میخواد فورا وارد جا های هیجان انگیز ماجرا بشه.مثلا یکی از شخصیت هایی که چه در مانگا و چه در انیمه ۲۰۰۳ یه داستان مجزا برای خودش داشت،در سری برادری صرفا ازش به عنوان یکی از همراهان اسکار یاد میشه که قبلا به مردم ظلم میکرده و برادران الریک دستش رو رو کردن.در سری برادری این داستان نشون داده نمیشه فقط گفته میشه!

شاید سرعت کند خیلی جا ها مخاطب رو خسته کنه اما سرعت بیش از حد هم گاهی نمیذاره بعضی چیز ها رو کامل هضم کنیم‌ یا باهاشون ارتباط بگیریم.

یه مثال دیگش،شخصیت نینا ست.سری ۲۰۰۳ با اعمال یه سری تغییرات جزئی،داستان رو طوری چید که بتونید در حد دو سه قسمت با نینا وقت بگذرونید و باهاش ارتباط بگیرید.برای همین وقتی بلایی که شو تاکر سرش آورده رو می بینید،فرای اینکه عصبانی بشید که این مرد با یه دختر بچه بی گناه چیکار کرده،برای شخص نینا و سگش احساس تاسف میکنید؛برای اونچه که این دو رو از بقیه متمایز میکنه.اما سری برادری عجله داره که هر چه زودتر از این آرک های داستانی کوتاه گذر کنه و کلا یه قسمت طول میکشه تا نینا رو بشناسید و بعدم شاهد سرنوشت شومش باشید.اصلا به اون مرحله شناخت شخصی ازش نمی رسید.

عدم تعادل بین لحظاتی طنز و جدی

نه همه جا اما بعضی جا ها انگار به درستی مشخص نیست که هدف از وجود یه صحنه،خندوندن مخاطبه یا یه صحبت جدی داشتن.

شخصیت ها ممکنه یک لحظه در حال دست انداختن هم باشن و دو ثانیه بعد درباره مسائل مرگ و زندگی تصمیم بگیرن.با اینکه وجود عنصر طنز باعث میشه داستان از اون خشکی در بیاد و واقعا هم جواب میده اما گاهی از کنترل خارج میشه و نمیذاره به اصل موضوع توجه نشون بدیم.خیلی جا داشت که بیشتر روش کار بشه.

نظر شخصی و کلام آخر:

با اینکه همیشه بحث روحیات و سلیقه شخصی وسطه اما اگر کسی بهم بگه انیمه بهش پیشنهاد بدم،قطعا کیمیاگر تمام فلزی برادری یکی از گزینه هام خواهد بود.چه طرفدار آثار اکشن و پر هیجان باشید چه علاقه مند به مسائل فلسفی و سیاسی چه داستانی که بخواد برای مدتی سرگرمتون کنه،این اثر جوابگوی همشون هست.

شاید چند قسمت ابتدایی بی نقص نباشن و پراکنده به نظر برسن اما فقط کمی وقت و صبر نیازه؛تا برسید به نقطه ای که متوجه بشید چرا با یکی از بهترین انیمه های شونن طرف هستید.شونن که چه عرض کنم،سینن فن هم باشید میتونه راضی نگهتون داره.

اگر این انیمه رو دیدید حتما نظرتون رو تو کامنت ها بهمون بگید :)

Leave a comment